جدول جو
جدول جو

معنی طائع اللّه - جستجوی لغت در جدول جو

طائع اللّه
(ءِ عُ لِلْ لاه)
الطائع اللّه، عبدالکریم بن الفضل بن جعفر بن احمد، امیرالمؤمنین الطائع للّه بن المطیع بن المقتدر بن المعتضد. بیست وچهارمین خلیفۀ عباسی، امر خلافت را در ماه ذی القعده سال 363 هجری قمری متولی شد و در شعبان سال 381 هجری قمری او را گرفته و به زندان بردند. مدت خلافت او نوزده سال و نه ماه و شش روز بود. علی بن شادان گوید: او را مردی میانه بزرگ بینی با گونه های سرخ وسپید دیدم. ابن الحجاج شاعر در وصف بینی او گوید:
خلیفه فی وجهه روشن
خربشته قد ظلل العسکرا
عهدی به یمشی علی رجله
و انفه قد صعد المنبرا.
طائع مردی سخت حیله گر و تندخو بود. بهاءالدوله بن عضدالدوله او را به اشارۀ امرا و کمک و یاری آنان از خلافت خلع کرد و دیدگان او را میل کشید. چون القادر باللّه بر مسند خلافت نشست بر طائع رقت آورد و در گوشه ای از قصر خلافت او راجای داد و پیوسته نسبت به او احسان و نیکوی کردی و درشتی گفتار او را بردبار بودی و اغلب نیازمندیهای بزرگ او را برآوردی. و روزی طائع از القادر باللّه حاجتی خواست که برآوردن آن خلیفه را دشوار بود و چیرگی دیالمه را بر امور عذر ناروائی حاجت او قرار داد. همینکه نیمه روز سفرۀ طعام گسترده شد ظرفی عدس پخته نزد طائع نهادند چون دست بدان فرا برد پرسید این چیست گفتند عدسیه است. گفت آیا امیرالمؤمنین هم از همین غذا تناول میکند گفتند آری. طائع گفت در صورتی که خوراک امیرالمؤمنین این است و جاه و منزلت او هم آن است که امروز بامداد دیدم نیکوتر آن است که در بطیحه نشیند و رنج خلافت و بار آن نکشد. و قادر را خنده افتاد و گفت اینک که او را از نعمت بینائی محروم ساختیم آزادی زبان را از او سلب نکنیم. وقتی کنیزکی را برالطائع باللّه عرضه داشتند کنیزک مورد اعجاب و شگفتی او شد. در این اثنا چشم کنیزک بر بینی طائع افتاد و گفت هیچ کس اقدام بر فروش من بشما نکرده مگر کسی که در مرابطه در راه خدا دل نهاده باشد و طائع بخندیدو گفت این کنیزک را خریداری کنید، اگر دارای ادب پادشاهان نیست حائز نوادر ظرفاء هست. طائع در شب عید فطر سال 393 هجری قمری جهان را بدرود گفت و القادر باللّه بر او نماز گزارد به پنج تکبیر و جنازه او را به رصافه بردند. و اکابر مشایعت جنازه او کردند. و شریف رضی را در رثاء او قصیده ای است که در دیوان او موجود است. (فوات الوفیات).
ابوبکر عبدالکریم بن المطیع الملقب بالطائع. در سنۀ ثلاث و ستین و ثلثمائه (363) با او بیعت کردند و او مردی صاحب قوه بود. گویند کبشی کوهی در باغی از آن طائع فربه شده بود و کس گرد او نمیتوانست گذشت. طائع هر دو سروی او را به دست گرفت و نجاری را بخواند تا هر دو سروی او بمنشار ببرید. در ایام او شوکت بویهیان قوی گشت و عضدالدوله به بغداد آمد و بنوبویه طائع را بگرفتند در سنۀ احدی و ثمانین و ثلثمائه (381) و با قادر بیعت کردند. (تجارب السلف). مدت خلافت طائعللّه، هفده سال و چهار ماه و شش روز بود و بدیگر روایت هیجده سال بود. کار مملکت بغداد ببهاءالدوله بونصر بن عضدالدوله رسیده بود و بسبب حادثه ای با طائع در سخن آمده، پس بوئی برخاست و خال بهاءالدوله به کرمان با وی یار شد طائع را از سریر بکشیدند، و گوشش ببریدند و بازداشت. و گویند که بهاءالدوله سر به طائع فراز کرد، یعنی در گوش او سخن میگویم، و پس گوشش بدندان بر کند تا عیبناک شود، و خلافت را نشاید. پس در شعبان سال 371 هجری قمری قادر را بنشاندند و همان وقت طائع بمرد. در نسب و حلیت او، ابوبکر عبدالکریم بن الفضل المطیع للّه و مادرش ام ولد نام علم الملک (؟) و هر له (؟) نیز گویند و طائع مردی عظیم نیکوروی تابندۀ معتدل قامت بود. وزیر و کّتاب او عیسی بن علی بن عیسی و چند کس دیگر. نقش خاتم او: باللّه یثق الطائع. (مجمل التواریخ و القصص ص 381).
خواندمیر در حبیب السیر آورده است که: در سیزدهم ذی القعده ثلث و ستین و ثلثمائه (363) مطیع بواسطۀ عارضۀ فالج خود را از خلافت معاف داشته آن مهم را به پسرش عبدالکریم که ملقب بطائع بود بازگذاشت. از گردش فلک وسیع در همان روز که مطیع از امر خلافت استعفا نمود، امرا و ارکان دولت نسبت بولدش الطائع للّه در مقام مطاوعت آمده شرایط متابعت بجای آوردند، و هم در آن ایام میان اتراک و عزالدوله بختیار مهم بنزاع و جدال انجامیده عزالدوله فرار بر قرار اختیار کرده بطرف واسط رفت و از ابن عم خود عضدالدوله که فرمانفرمای ممالک فارس بود استمداد نمود و اتراک بغداد طائع را از دارالسلام بیرون آورده از عقب بختیار ایلغار کردند و چند بار در حدود واسط بین الجانبین مقابله و مقاتله اتفاق افتاده در اکثر اوقات ترکان ظفر یافتند و در سنۀ ثلث و ستین و ثلثمائه (363 هجری قمری) عضدالدوله در مصاحبت عزالدوله ایشان را تعاقب نموده بدارالسلام درآمد و نسبت به طائع طریق تعظیم و احترام مسلوک داشته عزالدوله را بر مسند امارت نشانده و خود بجانب فارس مراجعت کرد. در سنۀ ست و ستین و ثلثمائه (366 هجری قمری) ابویعقوب قرمطی فوت شده شش نفر از ذریۀ ابوسعید جنابی در میان قرمطیان زمام فرمان فرمائی به دست آوردند. و بمشارکت یکدیگر حکومت کردند. در این سال میان عضدالدوله و عزالدوله غبار نزاع ارتفاع یافته عضدالدوله لشکر به بغداد کشید و بعد از محاربات بسیار در سنۀ سبع و ستین و ثلثمائه (367) عزالدوله مغلوب شده بجانب شام گریخت و باز لشکری فراهم آورده متوجه بغداد شد و عضدالدوله به استقبال شتافته درنواحی تکریت هر دو سپاه به هم رسیدند. و عزالدوله گرفتار گشته کشته شد و در سنۀ اثنین و سبعین و ثلثمائه (372 هجری قمری) عضدالدوله وفات یافت و پسرش صمصام الدوله بجای پدر بر مسند عزت نشست. در سنۀ اربع و سبعین و ثلثمائه به اعتقاد جمهور مورّخان از دریای عمان جانوری بزرگتر از فیل بیرون آمده بر بالای پشته رفته سه نوبت بزبان فصیح گفت قد قرب... و باز به دریا در آمد و اینصورت سه روز پی در پی تکرار یافته دیگر کسی آن حیوان را ندید و در سنۀ ست و سبعین و ثلثمائه (376 هجری قمری) شرف الدوله بن عضدالدوله بمخالفت برادر لشکر به بغداد کشید و صمصام الدوله به امید مرحمت پیش او رفته گرفتار گشت و شرف الدوله به بغداد درآمده در تعظیم طائع شرایط مبالغت بجای آورد چنانچه بتقبیل بساط خلافت قیام نمود و در سنۀ خمس و سبعین و ثلثمائه (375 هجری قمری) قرمطیان بی ایمان کوفه را گرفته خطبه بنام شرف الدوله خواندند و خلیفه از بغداد لشکری فرستاد تا ایشان را گریزانیدند و تعاقب نموده مستأصل گردانیدند و دیگر آن جماعت را اجتماعی معتدبه میسر نشد بلکه بناء دولت ایشان از بنیاد برافتاد و در سنۀ ست و سبعین و ثلثمائه (376 هجری قمری) ابوسعید الحسین بن عبدالسیرافی که در علم لغت و نحو و فقه ماهر بود و شرح کتاب سیبویه تصنیف اوست از عالم انتقال کرد و او در بعضی از توابع بغداد چندگاه به امر قضا اشتغال کرده بود و در تحفهالملکیه مسطور است که زهد ابوسعید آن درجه داشت که هر روز بعد از آنکه بتفصیل قضا پردازد ده ورق کتابت میکردو ده آقچه اجرت میگرفت و مأکول و ملبوس و مشروب خود از آن ممر ترتیب مینمود. در وقتی که فوت شد از تألیف کتاب افتتاح فارغ نشده بود و ولدش یوسف آن نسخه را تمام کرد و در سنۀ ثمان و سبعین و ثلثمائه (378 هجری قمری) محمد بن محمد بن ابواحمد الحاکم النیشابوری صاحب التصانیف از عالم انتقال فرمود و در سنۀ تسع و سبعین و ثلثمائه شرف الدوله وفات یافت. و برادرش ابونصر فیروز خسرو قائم مقام شد و ملقب به بهاءالدوله گشت و در سنۀ احدی و ثمانین و ثلثمائه طمع در اموال طائع بسته بی استجازه بقصر خلافت درآمد و به دستور معهود بر کرسی نشست. آنگاه چند نفر از امراء دیلم پیش رفته خلیفه بتصور آنکه به عزم دستبوس می آیند دست دراز کرد و آن جماعت دست طائع را گرفته با پای کشیدند و او را از آنجا بموضعی دیگر برده بهاءالدوله اموال و جهات خلیفه را ضبط نمود و مسرعان جهه طلب احمد بن اسحاق بن مقتدر به بطیحه فرستاد و مدت خلافت طائع باللّه هفده سال و نه ماه بود. صاحب گزیده گوید که طائع بعد از خلع سالها بزیست و پیوسته بقادر صحبت میداشت و چون سال عمرش بشصت و نه سال رسید بعالم عقبی خرامید. (حبیب السیر جزو 3 از ج 2 ص 305 و 306). خطیب در تاریخ بغداد گوید: عبدالکریم امیرالمؤمنین الطائع للّه بن الفضل المطیع الله بن جعفر المقتدر باللّه بن المعتضد باللّه. کنیه اش ابوبکر. مادرش ام ولد نامش عتب. او روزگار خلافت پسر خود را دریافت. مطیع پدر طائع پس از آنکه با طیب خاطر خود را از خلافت خلع کرد با پسر بیعت کرد و در این وقت سن طائع چهل و هشت سال بود. تاریخ تقلد او روز چهارشنبۀ سیزده ذی القعده سال 363 ه. ق. و روز نوزدهم شعبان سال 381 او را بگرفتند. مدت خلافت او هفده سال و نه ماه و پنج روز بود. ولادت وی در سال 317 و وفات به شب عید فطر سال 393 هجری قمری بوده و شبانه بخاک سپرده شد. (تاریخ خطیب بغداد ج 11 ص 79)
لغت نامه دهخدا